loading...
سایت هواداران باشگاه استقلال تهران « اس اسی ها »
محسن بازدید : 124 یکشنبه 17 آبان 1394 نظرات (0)

فریدون زندی‌؛ خداحافظی‌‌اش مثل اولین سلامی که به فوتبال ایران داد، پر سر و صدا نبود. سال 1385، در اوج آن فضای سنتی فوتبال و در اوج انتقادات مربیان وطنی، برانکو روی حضور فریدون در تیم‌ ملی پافشاری کرد و سرانجام «آقای خوش‌تیپ» از راه رسید.
سلامي كه او به فوتبال ايران داد، گوش‌ها را كر كرد. تنها ساعاتي پس از اولين سفر فريدون به تهران، هجوم هوادارانش به هتل آزادي، بازيكنان تيم‌ ملي را سورپرايز كرد‌؛ اينكه چطور نيامده اينقدر هوادار دارد؟! در لابه‌لاي بازيكناني كه سال‌ها براي تيم‌ ملي توپ زده بودند و ذره‌ذره محبوبيت جور كردند، ظهور يكي مثل فريدون زندي، ناخواسته او را سر زبان‌ها انداخت. اين ميزان محبوبيت گاه به او لطمات زيادي زد. نشانه اين لطمات تنها پس از مدت كوتاهي مشخص شد‌؛ وقتي فريدون با سر تراشيده در اردوي تيم‌ ملي آفتابي شد. مدت‌ها از او خبري نبود و وقتي توسط دايي دعوت شد، همه غافلگير شدند... اين‌ها بخشي از قصه‌هاي زندگي فريدون زندي است‌؛ او كه هنوز هم محبوبيت زيادي دارد. او كه سرانجام هفته گذشته كفش‌ها را آويخت و براي هميشه از دوران بازيگري خداحافظي كرد. اين خداحافظي آرام و بي‌صدا بهانه‌اي شد تا مهمترين اتفاقات زندگي فوتبالي فريدون را مرور كنيم.

نشنيدم مخالفانم در ايران چه مي‌گفتند
قبل از حضور در تيم‌ ملي. انتشار عكس‌هايي كه دل هواداران را بدجور برد؛ فريدون با آن چهره فتوژنيك و آن تيپ خاصش. او اينقدر خوش‌تيپ بود كه هواداران فوتبال در همان نگاه اول، مجذوبش شوند. تصاويري از او در اوج جواني با لباس‌هايي كه انگار فقط روي تن او مي‌نشست. روزهاي اول حضور فريدون در كايزرس‌لاترن مصادف شد با روزهايي كه برانكو شديداً به دنبال او بود. سرانجام با كمك‌هاي محمودرضا فاضلي، فريدون زندي پذيرفت پيراهن تيم‌ ملي را به تن كند. پدر فريدون هم در اين تصميم پسرش بي‌تأثير نبود و بارها گفت كه دوست دارد پسرش پيراهن تيم‌ ملي را به تن كند. اگر فيلم‌ها را به عقب برگردانيم، آنچه به ذهن‌مان از آن روزها مي‌رسد، تصاويري بود مربوط به مصاحبه‌هاي امير قلعه‌نويي، علي پروين، فرهاد كاظمي و... آنها كه تصويرشان از شبكه خبر پخش مي‌شد در حالي كه چنين جملاتي به زبان مي‌آوردند: «براي ‌چي بايد او به ايران بياد؟ اين همه استعداد تو مملكت ما ريخته. واسه ‌چي مي‌رن از آلمان بازيكن ميارن؟ ما 100 تا مثل اين تو ليگ دسته يك(!) داريم. برانكو استعدادهاي ايران رو ول كرده رفته دنبال چنين بازيكني؟» و هزار تا از همين جملات. در آن زمان اكثر رسانه‌ها اتفاقاً همراه با اين چهره‌ها بودند و تك و توك رسانه‌اي به انتقاد از آنها مي‌پرداخت: «چطور بازيكن دسته اولي ايران را به آلمان هم راه نمي‌دهند؟» فريدون بعدها در اين باره گفت: «راستش اصلاً من اين چيزها را نشنيدم. آن موقع در آلمان بودم و زياد خبري نداشتم. تلويزيون ايران را هم كه نمي‌ديدم. كسي هم به من چيزي نمي‌گفت.»

اگر مي‌شنيدم، نمي‌آمدم!
اين تصوير براي هميشه از فريدون زندي در فوتبال ايران باقي مي‌ماند. اولين تمرينش با ملي‌پوش‌ها‌؛ سال 2005، قبل از بازي ايران و بحرين در مقدماتي جام‌ جهاني‌ 2006. در روزهايي كه مي‌گفتند: «اين همه بازيكن تلاش كرده‌اند و زندي بايد بيايد و بدون تلاش براي تيم‌ ملي بازي كند؟» اما فريدون آمد و استقبال از او هم بسيار گرم بود. خودش در اين باره مي‌گويد: «رفتار بازيكنان با من خيلي خوب بود، مخصوصاً علي دايي كه از همان روز اول به من كمك زيادي كرد.» اما شايد اگر او حرف‌هاي منتقدان را قبل از حضورش در ايران مي‌شنيد، هيچ‌وقت به تيم‌ ملي نمي‌آمد. فريدون مي‌گويد: «آره، راستش اگر مي‌شنيدم، ممكن بود نيايم.» اما او آمد و اين تصوير براي هميشه از او در ذهن فوتبال ايران باقي خواهد ماند. زندي راه را براي چهره‌هايي چون شاپورزاده، دژاگه و قوچان‌نژاد هم باز كرد تا بتوانند براي تيم‌ ملي بازي كنند.

وقتي ايراني بودنش را اثبات كرد
زندي در آن ماه‌هاي اول حضورش كم و بيش حرف‌هايي مي‌شنيد‌؛ اينكه طرف ايراني نيست، چرا او را آورده‌اند تيم‌ ملي؟ خودش مي‌گويد: «با اينكه چند بازي كردم ولي مي‌گفتند خارجي‌ام اما ته دلم از خيلي از همين آدم‌ها ايراني‌تر بودم.» زندي هنوز هم بعد از 9 سال مي‌گويد تصميم درستي گرفته و بهترين واكنش را مقابل اين حرف‌ها داشت: «چون هدفم فقط موفقيت با تيم‌ ملي بود. خدا را شكر به جام‌ جهاني‌ هم رفتيم.» شايد فريدون ايراني بودنش را بعدها ثابت كرد، در شب بازي ايران و بحرين. وقتي آن پاس را به محمد نصرتي داد تا گل صعود به جام‌ جهاني‌ 2006 را بزند: «من پاس گل را دادم و نصرتي زد. تا ساعت 2 صبح تو راه بوديم تا برسيم هتل المپيك. بغل استاديوم بود اما كلي طول كشيد. واقعاً شب خوبي بود.»

در بازي با ژاپن فهميدم تصميمم درست بوده
فريدون زندي اولين بار در آزادي مقابل ژاپن به ميدان رفت. مسابقه‌اي كه در آن 7 هوادار ايران جان خود را از دست دادند. در آن مسابقه فريدون فيكس بود و بازي خوبي هم انجام داد. تيم‌ ملي 2 بر يك موفق شد ژاپن را شكست دهد. فريدون از آن روز به عنوان يكي از بهترين روزهاي تاريخ فوتبال ايران ياد مي‌كند: «برديم. به من خيلي خوش گذشت. اولين بار آمدم آزادي كه بازي كنم. 120 هزار نفر آمده بودند كه بعد 7 نفر مردند. هنوز اين بازي در ذهنم هست. وحيد دو گل زد و واقعاً يكي از بهترين روزهاي عمرم بود. همان موقع فهميدم تصميم درستي گرفته‌ام.»

ماجراي دعوت نشدن به تيم‌ ملي دايي
فريدون چند صباحي در تيم علي دايي بود. در مرحله اول مقدماتي جام‌ جهاني‌ زندي معمولاً در تركيب ثابت قرار مي‌گرفت. بعد از صعود تيم‌ ملي به مرحله نهايي، زندي در بازي با عربستان كه يك-يك مساوي شد، عملكرد خوبي نداشت و پس از آن هم ديگر به تيم‌ ملي دعوت نشد. فريدون در اين باره ‌گفت: «نمي‌دانم چرا دعوت نشدم. من در آن بازي بد كار كردم. دليل دعوت نشدنم را نمي‌دانم ولي از تيم‌ ملي دور شدم. يك جورهايي انگار راحت بودند. ببين، فشاري روي دعوت از من نبود. كسي از من حمايت نمي‌كرد كه چرا مثلاً فريدون خط خورد و ديگر دعوت نشد.»

وقتي فريدون كله‌‌اش را تراشيد!
بعد از جام ملت‌هاي 2007 اتفاقاً عجيبي در زندگي فريدون زندي افتاد. اتفاقاتي كه باعث شد تا ماه‌ها كسي از او خبري نداشته باشد. فريدون ناگهان سر از ليگ قبرس درآورد. تيم‌هاي آپولون، المپياكوس، نيكوزيا و الكي لارانكا. تيم‌هايي كه ايراني‌ها تازه از آن به بعد با نام‌شان آشنا شدند. بعد از جدايي امير قلعه‌نويي از تيم‌ ملي، منصور ابراهيم‌‌زاده موقتاً سرمربي تيم‌ ملي شد. او فريدون زندي را به تيم‌ ملي دعوت كرد اما اين بازيكن نيامد و دليلش اين بود: «ديدم هيچ چيز سر جايش نيست. به خاطر همين نيامدم.» اما وقتي علي دايي سرمربي تيم‌ ملي شد و فريدون را در ليست قرار داد، او سرانجام به ايران بازگشت‌؛ در سال 2008. اين بار فريدون ديگر شباهتي به گذشته نداشت. در كمال تعجب موهايش را تراشيده بود. همان روزها برايش حاشيه‌هاي فراواني ساختند‌؛ اين هم بي‌ارتباط با ظاهرش نبود. فريدون آن روزها اصلاً علاقه‌اي به مصاحبه نداشت و رفتارش هم مثل چهره‌‌اش تغيير كرده بود: «من خيلي تغيير نكردم. ولي دوست ندارم مثل قبل باشم. خيلي راحت بودم. مدام مي‌خنديدم. اين خيلي خوب نبود. الان بين من و همه يك ديوار هست. اين را مي‌فهمي. (دستش را مقابل صورتش مي‌گيرد تا منظور‌ش را بفهماند) من قبلاً خيلي خنديدم. با همه دوست شدم اما ديدم كه پشت‌سر من حرف زدند. اين خوب نبود.» او درباره تغيير چهره‌‌اش هم گفت: «من قبلاً هم دو بار موهايم را كوتاه كرده بودم. اين يك چيز عادي است براي من. ولي كلاً ديگر دوست ندارم همه چيز مثل قبل باشد.» فريدون در آن مصاحبه گلايه فراواني داشت از دلال‌ها كه نگذاشتند به اهدافش برسد.

دلخوري شديد فريدون از افشين قطبي
وقتي افشين قطبي سرمربي تيم‌ ملي شد، فريدون زندي دوباره برگشت. او آمده بود تا دوباره تبديل به بازيكن محبوبي شود اما بين او و قطبي اتفاقات بدي افتاد. مي‌گفتند سرمربي تيم‌ ملي ضد ستاره است. با ستاره‌ها به مشكل مي‌خورد. او با نكونام، كريمي، شجاعي و چند بازيكن ديگر هم رابطه خوبي نداشت. فريدون هم نتوانست با قطبي بسازد. در بازي‌هاي نهايي مقدماتي جام‌ جهاني‌ 2010 كه با حذف ايران همراه شد، قطبي، زندي را بازي نداد. فريدون بعدها گفت: «اصلاً دوست ندارم درباره قطبي حرف بزنم. وقتي در قبرس بودم، قطبي به من زنگ زد. گفت دوباره بيا ولي من گفتم فكرم آزاد نيست اما چند بار زنگ زد تا اينكه آخر سر گفتم مي‌آيم و براي سه بازي آخر آمدم. او قبل از بازي حرف‌هايي مي‌زد و در روز بازي تصميم‌هاي ديگري مي‌گرفت. به من مي‌گفت تو صد‌درصد بازي مي‌كني، اما روز بازي مي‌ديدم در تركيب نيستم. اين رفتار او را اصلاً دوست نداشتم. اگر من را نمي‌خواستي، اصلاً چرا زنگ زدي كه بيايم؟» فريدون در اين شرايط ترجيح داد از تيم‌ ملي جدا شود و به جام ملت‌هاي آسيا هم نرود: «آن موقع من در ليگ قبرس 14 گل زده بودم و آمادگي زيادي داشتم. بيشتر از اين ناراحت بودم كه بازي‌ام نداد. مشكل تيم‌ ملي دقيقاً گلزني بود. ما در 3 بازي 2 گل زديم ولي او، من را بازي نداد. اصلاً يادم نمي‌آيد كه در آن 3 بازي موقعيت زيادي ايجاد كرده باشيم. تمام ناراحتي‌ام اين بود كه در اوج، به من بازي نداد.»

جام‌ جهاني‌ 2006 و وقتي فريدون را جا گذاشتند!
جام‌ جهاني‌ 2006 براي فريدون فوق‌‌العاده نبود. او قبل از بازي دوستانه ايران و كرواسي آسيب ديد و خيلي‌ها فكر مي‌كردند جام‌ جهاني‌ را از دست بدهد: «راستش آن لحظه فكر مي‌كردم جام‌ جهاني‌ را از دست داده‌ام و اين تلخ‌ترين خاطره‌اي است كه از تمام سال‌هاي حضور در تيم‌ ملي دارم.» فريدون اما به زور پزشكان به جام‌ جهاني‌ رسيد اما آنقدرها آماده نبود‌؛ درست مثل كريمي، هاشميان و مهدوي‌كيا كه قبل از مسابقات مصدوم بودند و با سلام و صلوات براي بازي‌ها آماده شدند. در آخرين بازي ايران در جام 2006 مقابل آنگولا، دو بازيكن تيم‌ ملي تست دوپينگ دادند، يكي از اين بازيكنان فريدون زندي بود. آن روز اتفاق بدي براي او افتاد چون اتوبوس تيم‌ ملي فريدون را در ورزشگاه جا گذاشت: «خب من بايد نمونه مي‌دادم و اين كمي طول كشيد. وقتي بيرون آمدم، ديدم اتوبوس تيم‌ ملي رفته است و من را در ورزشگاه جا گذاشته‌اند!»

فريدون، قلعه‌نويي و آن بازي عجيب با كره جنوبي
وقتي برانكو رفت، امير قلعه‌نويي سرمربي تيم‌ ملي شد‌؛ كسي كه روزي منتقد سرسخت فريدون زندي بود. در جام ملت‌ها 2007 زندي را همراه با تيم‌ ملي به اين تورنمنت برد و اتفاقاً فريدون ستاره تيم‌ ملي شد. او بازي‌هاي فوق‌‌العاده‌اي در مرحله مقدماتي انجام داد و حتي در بازي با چين گلي زد كه مانع شكست ايران شد. كاشته او به چين باعث شد تيم‌ ملي به بازي برگردد و بازي باخته را 2 بر يك و سپس با گل نكونام مساوي كند. فريدون با وجود درخشش در اين مرحله، در بازي حذفي مقابل كره‌جنوبي بازي نكرد تا براي خيلي‌ها سؤال باشد. او بعد از سال‌ها وقتي با اين سؤال روبه‌رو شد، پاسخ درستي نداشت: «هنوز درباره‌‌اش فكر مي‌كنم. من سه بازي خوب بودم ولي آن بازي روي نيمكت نشستم. بعد شنيدم كه گفتند تاكتيكي بوده. ما تا قبل از بازي كره 2-4-4 بازي مي‌كرديم ولي ناگهان سيستم قبل از بازي 2-5-3 شد. با اين حال مي‌توانستم بازي كنم ولي مربي بازي‌ام نداد.» شب قبل از بازي با كره جنوبي، وقتي بزرگان تيم از جمله كريمي و مهدوي‌كيا با قلعه‌نويي تشكيل جلسه دادند، سرمربي وقت تيم‌ ملي تصميم گرفت تيم را 2-4-4 بازي دهد ولي ناگهان روز مسابقه تاكتيك را عوض كرد تا بازيكنان شگفت‌زده شوند.

و ناگهان در استقلال ستاره شد
فريدون در استيل‌آذين نتوانست آنچنان كه بايد موفق باشد. اين تيم به دسته دوم سقوط كرد و او با ناراحتي اين باشگاه را ترك كرد. فريدون از استيل‌آذين به استقلال رفت و در آنجا احيا شد. در استقلالِ مظلومي، او فوق‌‌العاده درخشيد. با جدايي كرار و مصدوميت تيموريان و جباري، تمام مسئوليت بازيسازي تيم برعهده فريدون افتاد و به ناگهان او تبديل به يك ستاره شد، ستاره‌اي كه حتي در دربي گل زد و پاس گل داد اما بعد از جدايي مظلومي و حضور قلعه‌نويي، شرايط براي فريدون تغيير كرد. قلعه‌نويي ديگر به اندازه مظلومي روي فريدون حساب نمي‌كرد و سرانجام او در ميانه‌هاي راه از استقلال جدا شد و به الاهلي قطر پيوست.

اختلاف لفظي با كروش
درخشش در استقلال باعث شد تا كارلوس كروش قبل از جام‌ جهاني‌ برزيل، فريدون زندي را به تيم‌ ملي دعوت كند اما اين دعوت شدن هم دردسرساز شد. فريدون همراه تيم‌ ملي به تركيه رفت اما در ديدار دوستانه با آلباني روي نيمكت نشست. يك روز پس از اين بازي خبر رسيد كه فريدون زندي اردوي تيم‌ ملي را ترك كرده. خيلي زود هم مصاحبه‌اي از او منتشر شد كه «پس از حرف زدن با كروش، جاي خودم را به جوان‌ها دادم.» اما بعدها همه فهميدند كه او و كروش درگيري لفظي كوچكي داشته‌اند و فريدون رو به مربي گفته است: «من سن و سالي ندارم كه بيايم و روي نيمكت بنشينم. اگر قرار است بازي‌ام ندهي، مي‌روم.» و كروش هم از زندي خواست تا اردوي تيم‌ ملي را ترك كند.

آن مصدوميت....
فريدون در قطر بسيار موفق بود. با الاهلي از ليگ دسته اول به ليگ ‌برتر رسيد اما در فصل دوم حضورش در اين باشگاه، به بدترين شكل ممكن آسيب ديد. بازيكن حريف پاي خود را مقابل زانوي او قرار داد تا استخوان نازك‌ني پاي چپ فريدون بشكند. فريدون پس از آن مصدوميت سخت، فقط يك جمله را تكرار مي‌كرد: «من زود از جايم بلند مي‌شوم و بازي مي‌كنم.» فريدون چند ماه بعد به دليل مشكلي كه باز هم براي پايش ايجاد شد، جراحي دوم را انجام داد. پس از اين جراحي خيلي‌ها مي‌گفتند او بايد خداحافظي كند. فريدون اما دوباره مبارزه كرد و اتفاقاً توانست تمريناتش را شروع كند. او امسال هم زياد منتظر ماند تا به يك تيم ليگ‌ برتري ملحق شود اما اين اتفاق نيفتاد: «دوست داشتم برگردم ولي كسي به من اعتماد نكرد. فكر كردند من نمي‌توانم فوتبال بازي كنم... از حالا به بعد به مربيگري فكر مي‌كنم.»

دليل جدايي‌‌اش از تيم قطبي اين بود؟
قبل از جام ملت‌هاي 2011 قطر، فريدون زندي به استيل‌آذين پيوست. او وقتي از تيم قطبي جدا شد، تصميم گرفت تمام تمركزش را روي اين تيم بگذارد. علي كريمي ستاره آن روزهاي استيل‌آذين هم در اردوي اتريش، با افشين قطبي دعوايش شد و از تيم‌ ملي كنار كشيد تا به جام ملت‌ها نرود. آن روزها تعدادي از بازيكنان كليدي تيم‌ ملي رابطه بسيار بدي با افشين قطبي داشتند. فريدون مي‌گويد: «قطبي يك عادتي داشت. هر وقت لژيونرها نبودند با تو يك جور حرف مي‌زد و وقتي لژيونرها مي‌آمدند، يك جور ديگر. يعني اصلاً بازي‌ات نمي‌داد. من تصميم گرفتم تمام تمركزم را روي استيل‌آذين بگذارم تا وضعيتم در باشگاه بهتر شود و به همين خاطر از تيم‌ ملي جدا شدم.»

محسن بازدید : 103 دوشنبه 27 مهر 1394 نظرات (0)

 سفر سه روزه به رشت و زندگی 72 ساعته با ناصر حجازی می تواند پر از سوژه های مختلف باشد .
به گزارش کاپ و به نقل از سایت ناصر حجازی،البته من که از چهار سال پیش تا الان ارتباط نزدیک و دوستانه ای با وی دارم، همیشه فکر می کنم که بسیار خوب او را می شناسم ، اما هر بار که حجازی را می بینم، نکات تازه ای در شخصیت منحصر به فرد او کشف می کنم .
 
حجازی انسان عجیبی است، شاید نه تنها در فوتبال بلکه در کل جامعه ما آدمهای  مثل او کمیاب باشند.
به جرات می توان گفت خصلت های  که در فرهنگ ما ایرانی ها از وزن و جایگاه بالایی برخوردار است ، در وجود حجازی تلنبار شده است . به قول کامران منزوی که چند سال در کنار حجازی کار کرد و اتفاقا اختلاف نظرهایی هم با او داشت ، حجازی آدمی است که اگر 10 تا عیب داشته باشد ، هزارتا حسن دارد.
 
مردی که به شدت از تملق و دورویی پرهیز می کند ، هیچ وقت نخواسته همرنگ جماعت باشد و خودش را با امواج حاکم بر اجتماع همسو کند .همین ویژگی منحصر به فرد، یکی از هنر های حجازی است . اگرچه بسیاری این حسن بزرگ را جور دیگری تعبیر می کنند و معتقدند روابط عمومی او ضعیف است و رفتارش طوری است که همواره برای خودش دشمن تراشی می کند ، اما واقیت این است که رفتار و کردار او درست است و متاسفانه ایراد در وجود ماست که حتی صفات مذموم و ناپسندی چون ریاکاری و چاپلوسی را به حساب روابط عمومی قوی می گذاریم!
اما اینکه شخصی چون حجازی با ویژگی های منحصر به فردش در جامعه ما با مشکلاتی مواجه است و در ارتباط برقرار کردن با بعضی افراد گاهی نمی تواند طرف مقابل را جذب کند ، شاید به این دلیل باشد که امثال او در اجتماع هزار چهره ما ((تک)) افتاده اند .
 
آتیلا ، تنها پسر ناصر خان ، درباره پدرش حرف جالبی بیان می کند : ((او می خواهد تنهایی همه را اصلاح کند ، اما مگر می شود .چنین چیزی امکان پذیر نیست.وقتی یک نفر دروغ می گوید ، پدرم عصبی می شود یا وقتی قیافه یک آدم متملق و ریاکار را می بیند ، خود به خود از کوره در می رود و همین باعث می شود که اعصابش همیشه نا آرام باشد ، چون آدم های متقلب ، دروغگو و ریاکار در جامعه کم نیستند .))
آتیلا ادامه می دهد : (( من و مادرم همیشه به او می گوییم کمی سیاست داشته باش .مگر چه اتفاقی می افتد. مگر آنها که در زندگیشان سیاست پیشه کرده اند ، عاقبت بدی داشته اند  ، اما او هیچوقت نخواسته سیاست را چاشنی رفتارش کند و حداقل یک جاهایی ظاهر را حفظ کند .
 
پدرم همیشه حرف دلش را می زند ، البته همه او را می شناسند ، اما با وجود این با او مشکل پیدا می کنند. شما ببینید،  به عنوان مثال خود من یکی از مربیان را می شناسم که وقتی خبرنگارها را می بیند آن قدر چاپلوسی آنها را می کند  و به قول معروف آنها را تحویل می گیردکه خبرنگار از خود بی خود می شود، اما بلافاصله پس از اینکه خبرنگار از او جدا شد ، پشت سرش فحش ناموسی می دهد . البته من پدرم افتخار می کنم که همیشه ثبات شخصیت دارد و یک انسان هزار چهره و چند بعدی نیست ، اما با اینحال معتقدم که اگر او کمی سیاست به رفتارش اضافه کند ، می تواند بالاترین جایگاهی را که شایسته یک مربی فوتبال است ، از آن خود کند.))
حرف های آتیلا درباره پدرش عین واقعیت است . اما ناصرخان هم درباره آتیلا حرف های جالبی دارد: ((من به خوبی بچه هایم را می شناسم ، هم آتیلا و هم آتوسا عین خودم رک و راستگو هستند. شما غیر ممکن است بتوانی از بچه های من حرف دروغ بشنوی و یا در وجود آنها تقلب و ریاکاری ببینی .))
حجازی بچه هایش رابیشتر از تمام دنیا دوست دارد . او همه زندگی اش را وقف آنها کرده است. حتی درآمدی هم که سالانه از کنار فوتبال کسب می کند به بچه هایش اختصاص داده است و هیچ وقت اجازه نداده آنها در زندگی با کمبودی مواجه باشند .
 
حجازی اکنون در ساحل زیبا و آرام خزر و در دهکده ساحلی که یکی از بهترین مجتمع های مسکونی شمال کشور است، زندگی آرام و بی دردسری دارد . همسر او به دلیل تحصیل آتوسا در تهران ، بیشتر اوقات در تهران به سر می برد و حجازی به اتفاق آتیلا روزها را سپری می کند . دهکده ساحلی یک مکان بسیار خلوت و ساکت است . به جز صدای امواج دریا و صدای پرندگان، صدای دیگری به گوش نمی رسد. او در اینجا آرامش را تجربه می کند . مردم رشت و دهکده ساحلی احترام خاصی برای ناصر خان قائلند . شاید این احترام نه فقط به علت شهرت حجازی در فوتبال ، بلکه به دلیل متشخص بودن و حتی با سواد بودن او باشد. حتی پرسپولیسی ها هم وقتی او را می بینند با سلام و احوالپرسی رسمی و مودبانه به ناصر خان ادای احترام می کنند و او هم متقابلا به همه احترام می گذارد.
 
حجازی درباره زندگی در رشت می گوید : ((خدا وکیلی من در اینجا بسیار راحتم ، من از دوران کودکی به شمال علاقه زیادی داشتم و همیشه برای مسافرت و تفریح به شمال می رفتم. حالا هم که دو سال است که در اینجا زندگی می کنم از این زندگی کاملا راضی ام . اینجا هم طبیعت زیبا دارد و هم مردم با کلاس و با فرهنگی . البته تنها مشکل من در اینجا این است که من تنها هستم . در واقع به جز خودم و آتیلا کسی پیش ما نیست . حتی ویلاهای مجاور ما هم خالی است و آدم احساس تنهایی می کند. من و آتیلا برای اینکه اوغات فراغتمان را پر کنیم ، معمولا می نشینیم پای تلویزیون و فیلم هایی را که از کلوپ می گیریم تماشا می کنیم . شب ها هم که معمولا از تلویزیون فوتبال پخش می شود و من همه بازی ها را میبینم.))
 
راستی بحث فوتبال به میان آمد . جالب است که بدانید حجازی تمام بازی های فوتبال خارجی را که از تلویزیون پخش می شود، به دقت تماشا میکند . چهارشنبه شب گذشته وقتی بازی رئال مادرید و بایرن مونیخ را به اتفاق ناصر خان و آتیلا دیدم بسیار برایم لذت بخش بود . تحلیل های او بسیار درست است و نگاهی حرفه ای و متمایز با دیگر مربیان ایرانی نسبت به فوتبال دارد. البته او هم مثل ما و بسیاری از فوتبال دوستان ایرانی از تیم بایرن مونیخ متنفر است و از شکست این تیم مقابل رئال بسیار خوشحال و شادمان است. 
 
در سه روزی که پیش حجازی بودم ، نکته ای که بیش از هرچیز نظرم را جلب کرد ، تماس های مکرر تلفنی با وی بود . تلفن همراه حجازی مرتب زنگ می خورد. البته بیشتر کسانی که تماس می گرفتند خبرنگارها بودند، اما تعدادی از هواداران استقلال هم شماره او را دارند  و گاهی با وی تماس می گیرند. البته هوادارانی که تقریبا هم سن و سال خود حجازی هستند و از سال ها قبل اخبار و وقایع مربوط به او را دنبال کرده اند .
 
حجازی در گفت و گو با یکی از خبرنگاران که از او درباره اوضاع و احوال نابسامان فوتبال کشور می پرسد، جواب می دهد : ((چه فایده ای دارد که من بخواهم حرفی بزنم. هرکس بخواهد در این باره حرف بزند ، فقط خودش را خسته کرده است . آنها هرکاری خودشان بخواهند ، می کنند، نه به حرف امثال من توجهی می کنند و نه به خواسته مردم. به عنوان مثال شما خبرنگارها بروید تحقیق کنید که ما در کشورمان چند نفر دکترای رشته تربیت بدنی داریم، فرض کنیم که فقط 50 نفر دکترای تربیت بدنی داشته باشیم. پس چرا یکی از آنها رییس می شود که تخصصش چیز دیگری است. شما بروید این چیزها را بنویسید. بازی رئال و بایرن مونیخ را دیدید. 90 دقیقه در ورزشگاه باران می بارید ،  اما یک قطره آب روی زمین دیده نمی شد . چون ورزشگاه های آنها استاندارد است. آنها همیشه در حال پیشرفت و حرکت رو به جلو هستند، ولی ما در ایران فقط به فکر دروغ گفتن و حسادت ورزیدن به همدیگر هستیم...))
روز پنجشنبه ناصر خان زمین تمرین تیم استقلال رشت را به من نشان می دهد .
 
زمین تمرین این تیم به علت بارندگی های شدید ، پر از آب است و قابل تمرین نیست .او می گوید : ((اگر زمین های ما هم استاندارد بودبه این روز نمی افتاد . البته سیستم ورزش در کشور ما غلط است و مدیران باشگاه ها هم بی تقصیراند. آنها باید با دست خالی تیمداری کنند.))
حجازی در گوشه ای از زمین شاگردانش را جمع می کند و پس از 60 دقیقه پاس های کوتاه و تکضرب تمرین را تعطیل می کند. او میگوید : (( در چنین زمینی چه کار تاکتیکی می تواند کرد . ما فقط می توانیم برخی از تمرین های پیش پا افتاده را انجام دهیم . ))
 
حق با حجازی است. در فوتبال ما هیچ چیز سر جای خودش نیست ، حتی مسئولان هم، باری به هر جهت فوتبال را اداره می کنند، اما حرص و جوش خوردن هم بی فایده است. شاید همین حرص و جوش خوردن ها باعث شده که دروازه بان افسانه ای قوتبال ایران روز به روز شکسته تر شود. او حتی حجازی یک ماه پیش هم نیست. هربار که او را میبینم چین و چروک های صورتش بیشتر شده و موهایش سپیدتر.
 
*امید صادقی

محسن بازدید : 81 شنبه 25 مهر 1394 نظرات (0)


شاید این تاثیرِ استندآپ کمدی‌های برنامه تلویزیونی خندوانه باشد که شوخی‌های علی فتح الله زاده حالا بر خلاف همیشه جدی تلقی می‌شوند و سوژه‌های روز فوتبال ایران را می‌سازند. مدیرعامل سابق آبی‌ها درست همزمان با جشن شش‌تایی ها در باشگاه پرسپولیس، مدعی شده بود که استقلال نیز سابقه به ثمر رساندن ۸ گل به حریف را داشته است. این خبر با تایید علی جباری داغ شد و با تکذیب او، به فراموشی پیوند خورد تا اینکه گزارشی از راه برسد و ادعا کند که از سند این بازی بزرگ پرده برمی‌دارد. ویکی لیکس نمایی این رسانه اما نهایتا به انتشار فکت‌های شفاهی و بی‌سند هفت‌بندی منجر شد که یک پاراگراف دیگر نیز صرفا برای کری‌خوانی به آن اضافه شده بود. این سطح نازل از رفتار هوادارانه شاید در شرایط عادی قابل تحمل به نظر می‌رسید اما حقیقت آن بود که این گزارش، به وبسایت رسمی ناصر حجازی که زیر نظر خانواده او اداره می‌شود تعلق داشت و در راستای یکی دیگر از شاهکارهای تکراری این خانواده قرار می‌گرفت. تمرین تازه تبر با ریشه‌های خاطره خوب ناصرخان در ذهن اهالی فوتبل ایران.


برای بیشتر آدم های دنیا، مرگ مجال تهی شدن از دغدغه و نگرانی است اما ظاهرا آدم های شناخته شده حتی بعد از نفسِ آخر نیز باید نگران بلایی باشند که ممکن است بازمانده ها، بر سر نام‌شان بیاورند. قاعدتا این آدم‌ها باید متعلق به همه بخش های جامعه باشند و در خطر تصاحب شدن توسط چند نفر خاص قرار نگیرند اما انگار محکومیت آن ها به نسبت های خانوادگی قابل تغییر نیست. به نظر می رسد ناصر حجازی، یکی از قربانی های این ماجرا باشد. او که حتی در روزهای مواجهه با بی مهری شدید از سوی باشگاه و بازیکنانش حاضر نبود علیه استقلال جوسازی کند و همه چیز را در سکوتی وزین می گذراند، حالا حجازی هایی را در اطراف باشگاه می بیند که ناگهان در حساس ترین مقطع فصل میان مدیرعامل باشگاه و جدی ترین منتقد او جلسه برگزار می کنند تا اقتدار سرمربی تیم را بشکنند و به اعتبار او در بین بازیکنان‌اش خدشه وارد کنند و در مقابل احتمال خوب نتیجه گرفتن استقلال بایستند. حجازی هایی که به تشخیص شخصی خودشان قصد دارند از آن هایی که رابطه خوبی با عقاب نداشته اند، انتقام بگیرند و در این راه از هیچ مصاحبه و تحرکی فروگذار نمی کنند، حتی اگر در نهایت این ماجرا به ضرر استقلال تمام شود. آن ها هیچوقت نگران لطمه زدن به تصویرِ ماندگار ناصر خان نمی شوند. نگران روزی که مردم بالاخره باور کنند او نیز شبیه اعضای خانواده اش بوده است و این خاطره قهرمانانه در مرز شکستن و تخریب قرار بگیرد. شاید علاوه بر آن ها، از گناه رسانه ها در این زمینه نباید به سادگی چشم پوشید. رسانه هایی که شاید بهانه چندانی برای تریبون دادن به آین خانواده نداشته باشند اما باز هم از آن ها به عنوان سوژه جدی خبر و مصاحبه بهره می برند تا به خاطر اسم گلر افسانه ای استقلال  کلیک های بیشتری دریافت کنند. شاید آن ها که تنها هنر زندگی‌شان نسبت خونی با ناصر حجازی است، بدون تریبون جدی نیز از پس ضربه ناخواسته به اعتبار او بربیایند اما کمتر دیده شدن و خوانده شدن حداقل عوارض این اتفاق را کمرنگ تر خواهد کرد. عوارضِ موردتوجه قرار گرفتن آن ها که حجازی هستند اما حجازی نیستند!


مدت زیادی از اولین اکران‌های خصوصی فیلم مستند «من ناصر حجازی هستم» سپری نشده است. فیلمی که با کنایه هایی آشکار و کاملاغیرحرفه ای به نبرد افرادی می رود که در زمان زندگی حجازی رابطه خوبی با او نداشتند. این اتهام ها، راه را برای شکایت و توقیف باز گذاشته اند  اما امیر قلعه نویی، سرمربی سابق آبی ها فعلا حرکت نگه داشته و قصد شکایت از خانواده همایونی آقای حجازی را ندارد. خانواده ای که تا آنجا پیش رفته اند که چهره ای مثل قلعه نویی نیز در مقابل‌شان حرمت نگه می دارد!  تردیدی وجود ندارد که حجازی برای ماندگار بودن در بین هم وطن ها، به این کینه توزی های سینمایی نیاز ندارد. او در سال های پرافتخار نفس کشیدن، به این تحلیل و تدبیر رسیده بود که یک آدم فراررنگی باشد و از بازی های کودکانه و سقفِ کوچک درگیری ها در فوتبال ایران عبور کند. حجازی به خوبی تفاوت بزرگ صریح بودن و هوچی گری را می دانست. همان چیزی که انگار بازمانده های او، بلد نیستند.


محمدحسین عباسی / تماشاگران امروز

محسن بازدید : 47 چهارشنبه 31 تیر 1394 نظرات (0)

کاپیتان سابق استقلال از تصویر خود در کنار کاپیتان سابق خروس ها و آرسنال رونمایی کرد.

به گزارش کاپ،فرهاد مجیدی با انتشار این عکس،از دیدار خود با تیه ری آنری خبر داده است.

او درباره زمان گرفتن این عکس توضیحی نداده است.

محسن بازدید : 44 چهارشنبه 17 تیر 1394 نظرات (0)

به گزارش کاپ،پیروز قربانی پس از حدود 15 سال حضور در سطح اول فوتبال کشور،کفش هایش را آویخت.

وی که فصل گذشته در عضویت باشگاه صبا قرار داشت،تصمیم گرفت که در پایان این فصل به دوران بازی اش پایان بدهد.

قربانی از محصولات تیم های پایه ای استقلال در اواخر دهه 70 بود.

وی موفق شد با ارائه بازی های خوب در رده پایه،نگاه رولند کخ،سرمربی آلمانی استقلال در سال 81 را جلب کند و به تیم بزرگسالان دعوت شود.

در ادامه،و با حضور امیر قلعه نویی در سمت سرمربیگری استقلال در آغاز فصل 83_82 قربانی،جایگاه ثابتی در خط دفاعی استقلال به دست آورد.

قربانی در فصل های 85_84 و 88_87 قهرمانی در لیگ برتر باشگاههای ایران را همراه با استقلال تجربه کرد.

ضمن اینکه در جام حذفی 87_86 هم با آبی پوشان قهرمانی را به تالار افتخاراتش افزود.

قربانی که در فصل 88_87 در بسیاری از مسابقات بازوبند کاپیتانی استقلال را بر بازو می بست،در پایان این فصل راهی تیم مس کرمان شد و در سال های بعد حضور در سایپا،راه آهن و صبا را هم تجربه کرد.

هواداران استقلال،گل دقیقه 93 او به رقیب سنتی در دربی سال 83 را که منجر به برتری 3 بر 2 آبی پوشان شد از یاد نخواهند برد.

قربانی در حالی تصمیم به خداحافظی از فوتبال گرفت که 35 سال سن دارد.

 

محسن بازدید : 55 جمعه 12 تیر 1394 نظرات (0)

کاپیتان اسبق استقلال امشب از امارات به ایران مراجعت خواهد کرد.

به گزارش کاپ،فرهاد مجیدی که در دبی به سر می برد، امشب راهی تهران خواهد شد.

قرار است مجیدی روز یکشنبه نشستی را با پرویز مظلومی برگزار کند.این دو اخیرا با یکدیگر گفت و گوی تلفنی داشته اند و مجیدی گفته که قصد دارد در تمرین آبی پوشان حاضر شود.

سرمربی آبی ها از مجیدی به عنوان مشاور فنی خود یاد کرده است.

محسن بازدید : 41 سه شنبه 09 تیر 1394 نظرات (0)

کاپیتان اسبق استقلال با سرمربی آبی ها تماس گرفت.

به گزارش خبرنگار کاپ، فرهاد مجیدی ظهر امروز در تماس با پرویز مظلومی حدود نیم ساعت با وی درباره شرایط فعلی استقلال و روند نقل و انتقالات صحبت کرد.

مجیدی اوایل هفته و پس از اعلام اعضای کادر فنی استقلال در مصاحبه ای گفته بود طرز فکرش به سرمربی استقلال نمی خورد اما حالا و پس از حضور فرزاد، برادرش، در جمع مربیان استقلال آنها رابطه نزدیک و گرمی با هم پیدا کرده اند.

مجیدی که در حال حاضر در دبی به سر می برد به مظلومی گفت به محض بازگشت به ایران به تمرین استقلال خواهد آمد.

مظلومی در آغاز فصل از فرهاد مجیدی به عنوان مشاور فنی خود یاد کرده بود.

محسن بازدید : 49 یکشنبه 07 تیر 1394 نظرات (0)

به گزارش خبرگزاری فارس، فرزاد مجیدی هافبک سابق استقلال و برادر فرهاد مجیدی به باشگاه استقلال رفت.

وی که روز گذشته از سمت آنالیزوری در استقلال انصراف داده بود امروز به باشگاه رفت تا با مظلومی صحبت کند.

محسن بازدید : 62 یکشنبه 07 تیر 1394 نظرات (0)

پیشکسوت تیم فوتبال استقلال در مسیر باشگاه استقلال است.

به گزارش کاپ، فرزاد مجیدی که روز گذشته به عنوان آنالیزور باشگاه استقلال انتخاب شد اما از قبول این سمت انصراف داد، پس از صحبت با پرویز مظلومی اکنون در مسیر باشگاه استقلال قرار دارد تا جلسه ای را با سرمربی این تیم برگزار کند.

مظلومی قصد دارد در این جلسه فرزاد مجیدی را برای حضور در استقلال راضی کند و باید دید در این امر چقدر موفق خواهد بود.

در این رابطه، روز گذشته فرهاد مجیدی نیز طی مصاحبه ای هرگونه دخالت در باشگاه استقلال را رد کرد.

محسن بازدید : 61 دوشنبه 01 تیر 1394 نظرات (0)
 علیرضا منصوریان، سرمربی تیم نفت تهران دقایقی پیش بیانیه ای را جهت انتشار در اختیار سایت رسمی این باشگاه قرار داد. در این بیانیه که حول محور وقایع اخیر صادر گردیده، آمده است:

" روزی می آیم که بعضى از آقایان دلواپس «ناپختگی ام» نباشند!


برای خواندن این مطلب به ادامه مطلب بروید ....

محسن بازدید : 63 جمعه 29 خرداد 1394 نظرات (0)
مربی تیم فوتبال امید استقلال تاکید کرد که کرواسی ، مربیان خوبی در دنیا دارد و به گزینه سرمربیگری استقلال می تواند در این تیم موفق شود.

سیروس دین‌محمدی در گفت‌وگو با خبرنگار ورزشی خبرگزاری تسنیم در مورد ایگور استیماچ، سرمربی اهل کرواسی که گزینه مدنظر مسئولان باشگاه استقلال برای هدایت تیم فوتبال این باشگاه است، گفت: شناختی از این مربی ندارم ولی می‌توانم بگویم که کرواسی مربیان خوبی دارد، مربیانی چون میرسلاو بلازویچ و برانکو ایوانکویچ که در ایران کار کردند و عملکرد خوبی داشتند. به اعتقاد من، استیماچ هم می‌تواند در استقلال موفق شود و عملکرد خوبی داشته باشد.
وی در مورد اینکه زمان برای آغاز کار استقلال در فصل جاری از دست رفته است، تصریح کرد: هیچ تیمی کارش را آغاز نکرده است که بخواهیم نگران باشیم. بحث اصلی نقل‌وانتقالات است که باید هر چه زودتر بازیکنان موردنظر را جذب کنند. قبول دارم که زمان برای استقلال گذشته است اما مشکل اصلی استقلال از زمان بحث خصوصی‌سازی آغاز شد. در نهایت هم وزارت ورزش و جوانان بار دیگر مسئولیت باشگاه را برعهده گرفت.
دین‌محمدی در خصوص اینکه گفته می‌شود یکی از گزینه‌های هیئت مدیره استقلال برای هدایت این تیم امیر قلعه‌نویی است، گفت: در این مورد نظری ندارم.
مربی تیم فوتبال امید استقلال در مورد اینکه گفته می‌شود از اظهارنظر قلعه‌نویی مبنی بر اینکه محسن کریمی را او به فوتبال معرفی کرده است، عنوان کرد: تنها صحبتم این است که کریمی از هوا نیفتاده بود و دو سال در تیم‌های جوانان و امید استقلال بود. نتیجه‌ حرفم این است که او محصول آکادمی استقلال است.

محسن بازدید : 52 جمعه 29 خرداد 1394 نظرات (0)
مدافع پیشین تیم فوتبال استقلال تأکید کرد که اوضاع این باشگاه در شرایط فعلی اصلاً خوب نیست.

مهدی پاشازاده در گفت‌وگو با خبرنگار ورزشی خبرگزاری تسنیم، در مورد ایگور استیماچ، سرمربی اهل کرواسی که گزینه مدنظر مسئولان باشگاه استقلال برای هدایت تیم فوتبال این باشگاه است، اظهار داشت: در حال حاضر نمی‌خواهم در مورد این مربی صحبتی انجام دهم. در این مدت افرادی به باشگاه آمده‌اند و رفته‌اند و هیچ چیزی مشخص نیست.

وی افزود: هر چقدر کارها دیرتر پیش برود، کار چه برای مربی داخلی و چه مربی خارجی سخت خواهد بود. در حال حاضر اوضاع باشگاه استقلال اصلاً مساعد نیست و امیدوارم هرچه زودتر تکلیف این باشگاه مشخص شود و همه از این نگرانی بیرون بیایند.

بازیکن پیشین استقلال در مورد اینکه امیدی به استقلال فصل آینده وجود دارد یا نه، گفت: در فوتبال ما اتفاقات زیادی رخ می‌دهد. خود من در لیگ پایین‌تر تیمی را در دقیقه 90 جمع‌ کردم ولی این جا لیگ برتر و بحث استقلال مطرح است. تنها امیدوارم که هر فردی که سرمربی استقلال می‌شود، موفق باشد. برای ما مهم استقلال است و نه اینکه چه کسی سرمربی تیم باشد.

محسن بازدید : 47 چهارشنبه 27 خرداد 1394 نظرات (0)
این گوشه‌ای از حرف‌های مهمی است که مجاهد خذیراوی در دل دارد. او بار دیگر ماجرای حضور در یک مراسم تولد را بازگو می‌کند و می‌گوید باید قربانی می‌شد تا حساب کار دست دیگر فوتبالی‌ها بیاید. او در گفت‌وگوی اختصاصی با خبرورزشی حرف‌های بسیار جالبی می‌زند.

مجاهد از وضعيت اين روزهايت بگو. مدت‌‌هاست كسي از تو خبر خاصي ندارد.
من كه از فوتبال خداحافظي كردم و الان پيشكسوت به حساب مي‌آيم. خيلي‌ها من را در اين فوتبال ‌دوست ندارند ولي باز مرسي از شما كه من را دوست داريد و گاهي زنگ مي‌زنيد. فوتبال خيلي بي‌رحم است.

آخرين باشگاهت صنعت نفت بود. چه اتفاقاتي در آنجا افتاد؟
من اولين بازيكني بودم كه از نفت به تيم‌ملي رفتم و براي شهرم و باشگاهم افتخار كسب كردم. بعد از جنگ كسي را نداشتند ولي با من رفتار خوبي نداشتند. هنوز 30 درصد از پولم را نداده‌اند. ديگر دنبالش نرفتم. من را كه مي‌شناسيد؟ خجالتي هستم و دنبال اين چيزها نمي‌روم. به قول معروف طوري شده بود كه بايد اين و آن را مي‌ديدم تا پولم را بگيرم.

بعد هم كه فوتبال را كنار گذاشتي.
فوتبال را كه خيلي وقت پيش از من گرفتند. ديگر گفتم خداحافظ فوتبال. الان دو سالي است كه كنار هستم و شده‌ام پيشكسوت فوتبال.

به خاطر يك اشتباه اين اتفاق‌ها برايت افتاد.
ببين الان خيلي كارهاي بدتر مي‌كنند ولي برخوردي مي‌شود؟ به خدا كساني وارد اين فوتبال شده‌اند كه مسخره است.

چرا با تيم پيشكسوتان پرسپوليس بازي مي‌كني؟ تو استقلالي هستي.
من با آقاي بهزاد داداش‌‌زاده در يك مدرسه فوتبال كار مي‌كنم. استقلالي‌ها در اين مدت خيلي بي‌معرفتي كردند. يك زنگ به من نزدند كه بپرسند كجايي. انگار من اصلاً بازيكن اين تيم نبودم ولي پرسپوليسي‌ها در عوض با من رفتار خوبي كردند. خدا شاهد است از وقتي كه از استقلال رفتم يك نفر به من زنگ نزد كه مجاهد زنده‌اي، مرده‌اي، كار داري يا نداري؟ انگار منتظرند من هم بميرم تا بگويند واي مجاهد مرد. يا بروم به بيمارستان و بيايند بالاي سرم. الان كه زنده‌ام با من كاري ندارند. خلاصه با آقا بهزاد به تيم پيشكسوتان پرسپوليس مي‌روم و الان هم همه جا من را مي‌برند. شمال، جنوب و هر جا كه بازي باشد.

ظاهراً بعضي از پرسپوليسي‌ها هم اعتراض كرده بودند؟
من الان از شما مي‌شنوم. حداقل جلوي من هيچ اعتراضي نكرده‌اند. در اين مدت حتي يك حرف به من نزده‌اند. من را قابل دانستند. اشكالي ندارد اگر اين حرف‌ها هم باشد، باز هم رفتار خوبي با من دارند و حداقل بازي باشد، صدايم مي‌كنند. ولي استقلالي‌ها من را كامل فراموش كرده‌اند.

دليلش چيست؟
نمي‌دانم. خدا شاهد است نمي‌دانم. وقتي آنها سراغم را نمي‌گيرند، چه كار كنم؟ من عاشق فوتبالم. بايد فوتبال بازي كنم. بنشينم خانه؟ آن موقع كه من را خانه‌نشين كردند، الان هم خانه‌نشين شوم؟

منظورت سال 80 است؟
بله، آن موقع عشقم را از من گرفتند. الان نمي‌شود كه در خانه بنشينم. يك زنگ به من نمي‌زنند. سراغم را نمي‌گيرند.

رفتار هواداران استقلال با تو چطور است؟
هواداران كه واقعاً لطف دارند. هنوز من را مي‌بينند مي‌گويند به خاطر آن محروميت ناراحت هستند. مي‌گويند مي‌توانستي تا الان بازي كني و از خيلي‌ها بهتر هستي ولي كسي از من حمايت نكرد. دو سال قبل با هم حرف زديم كه من گفتم نياز به حمايت دارم ولي كسي از من حمايت نكرد. بعضي‌ها كه فكر مي‌كنند من هنوز آن مجاهد سال 76 هستم و بايد 10 گل بزنم. من هم سن و سالم رفته بالا ولي اگر از من حمايت مي‌كردند، مي‌توانستم دوباره احيا شوم. فوتبال در ذات من بوده و هست.

الان كه فوتبال را كنار گذاشته‌اي، به گذشته فكر مي‌كني؟ به اينكه بايد چطور فوتبالت تمام مي‌شد؟
دوست داشتم با پيراهن تيم محبوبم يعني استقلال خداحافظي كنم. من عاشق استقلالم. خانواده من همه استقلالي‌اند. ولي سال 80 من از فوتبال خداحافظي كردم و همه چيز تمام شد. بعد از آن محروميت...

حسرت نمي‌خوري؟
زياد حسرت مي‌خورم. خيلي‌ها مي‌گويند مجاهد دروغ مي‌گويد كه بارسا او را مي‌خواست اما آقاي فتح‌ا... ‌‌زاده شاهد است. از او سؤال كنيد. بارسلونا من را مي‌خواست و قرار بود مثل سعيد عزت‌اللهي به اسپانيا بروم. يعني اول بروم تيم دوم بارسلونا بازي كنم و اگر خوب بودم به تيم اصلي بروم. اين چيزهايي را كه مي‌گويم از فتح‌ا...‌‌زاده بپرسيد. بارسلونا از بين من و ساويولاي آرژانتيني قرار بود يكي را انتخاب كند كه من را انتخاب كردند ولي نشد بروم. سالي كه در فينال ليگ قهرمانان و آن هواي باراني استقلال به جوبيلو ايواتا باخت، مي‌توانستم راحت به بارسا بروم ولي فتح‌ا...‌‌زاده گفت بگذار بازي‌ها تمام شود، بعداً همان موقع براي بازي تراكتورسازي به تبريز رفتم كه علي آذري خطاي بدي روي من كرد تا زانويم خراب شود. از آن روز ديگر هيچ‌چيز از فوتبال نفهميدم، نه بارسا را ديدم و نه فوتبال را.

بعد هم آن محروميت...
خدا شاهد است اگر زانوي من خراب نمي‌شد، نمي‌توانستند محرومم كنند. چون مصدوم شدم گفتند سرش را ببريم تا بقيه حساب كار دست‌شان بيايد. من هم كه بچه شهرستاني. بلد نبودم فارسي حرف بزنم. عار نيست، ولي اين واقعيت بود. نمي‌توانم حرف بزنم و از حقم دفاع كنم. كسي نبود از من دفاع كند. آن زمان ناصرخان خدا بيامرز آمد و صحبت كرد. علي دايي از من حمايت كرد. چند نفر ديگر هم بودند ولي آن موقع يكسري‌ها من را ول كردند. الان هم شما چند وقت يك بار زنگ مي‌زني. سال‌هايي كه محروم بودم تماس گرفتي. دم بهزاد داداش‌‌زاده هم گرم كه به من كار داد. پرسپوليسي‌ها هم در اين مدت لطف داشتند. نمي‌دانم طرفداران استقلال چه فكري مي‌كنند ولي خدايي‌‌اش پرسپوليسي‌ها نسبت به استقلالي‌ها رفتار بهتري با من داشته‌اند.

درباره آن روزهاي تلخ نمي‌خواهي حرف بزني؟
ببين خدا شاهد است اگر من كاري كرده باشم. فقط يك جشن تولد رفته بودم. اگر كاري مي‌كردم، دلم نمي‌سوخت. به روح پدرم اگر تهمت‌هايي كه به من زده بودند درست بود، اينقدر نمي‌سوختم ولي مجاهد خذيراوي هيچ كاري نكرد. من را پيش خانواده‌ام خراب كردند. ببينيد با مجاهد خذيراوي به خاطر حضور در يك تولد چه كارها كردند آن‌وقت طرف را از داخل تانكر آب بيرون آورده‌اند ولي محرومش نكردند، يا آنهايي كه فرار كردند را، چه كار كردند؟ تازه پست و مقام هم گرفتند. كسي كه از پنجره بيرون پريد را نگرفتند؟ با او چه كار كردند؟ آن‌وقت مجاهد خذيراوي كه يك جشن تولد رفت و 16 سالش بود، بايد اينقدر محروم مي‌شد؟ شما از بچه 16 ساله چه توقعي داريد؟ الان بازيكن 30 ساله خيلي كارهاي بدتر مي‌كند. من كه فقط 16 سالم بود. چيزي بلد نبودم. داخل خوابگاه بودم. اگر من كاري كردم تقصير بزرگترها بود. من را از آبادان آورديد تهران، بايد از من مواظبت مي‌كرديد. بايد به من چيزهايي را ياد مي‌داديد. تك و تنها افتاده بودم در يك خوابگاه.

ماجراي مهماني را چرا هيچ‌وقت باز نكردي؟
مي‌خواستند سر مجاهد را ببرند كه بريدند و تمام شد و رفت. بايد من را 8 سال محروم مي‌كردند؟! قبول نمي‌كنم كه اين قسمتم بود. در اين فوتبال، بزرگ زياد بود و مي‌توانستند به من كمك كنند. من به خاطر استقلال پايم را دادم. اشكالي ندارد آن موقع براي من كاري نكرديد، ولي آيا نبايد به من يك زنگ مي‌زديد؟ اصلاً مجاهد اشتباه كرد و محرومش كرديد. ديگر چرا اين رفتارها را مي‌كنيد؟ اگر من گل زده‌ام و اگر هواداران را خوشحال كرده‌ام، مستحق اين نبودم كه يك تماس با من بگيريد و حالم را بپرسيد؟ پدر من اينقدر استقلالي بود كه به خاطر استقلال جانش را از دست داد.

واقعا؟ چه اتفاقي افتاد؟
پدر من سر دربي 3 بر2 كه ايمون زايد هت‌تريك كرد، جانش را از دست داد. وقتي زايد گل سوم را زد، قلب پدرم گرفت و فوت كرد. به خاطر همين از ايمون زايد بدم مي‌‌آيد. او بهترين چيزي را كه در دنيا داشتم، از من گرفت؛ پدرم را.

يادمان هست وقتي قصد داشتي به استقلال بيايي از پرسپوليس پيشنهاد داشتي ولي پدرت نگذاشت، درست است؟
پدر من استقلالي سرسخت بود. وقتي پرسپوليس من را مي‌خواست گفت مگر اينكه از روي جنازه من رد شوي و به پرسپوليس بروي. در حالي كه آن موقع به من 10 ميليون به اضافه يك خانه مي‌دادند ولي رفتم استقلال تا فقط 3 ميليون بگيرم. جاي خانه هم كه من را انداختند در آن خوابگاه. عابديني به من گفت به پرسپوليس بيا، تو را زود ترانسفر مي‌كنيم ولي قبول نكردم.

حرف خاصي مانده كه بزني؟
خيلي حرف‌ها دارم. به موقع آنها را در خبرورزشي مي‌زنم. مي‌گويم چه كسي من را در دادگاه ول كرد و رفت. كساني به من تهمت زدند كه فلان كار را مي‌كردم و فلان چيز را صادر مي‌كردم به دبي، بايد جواب بدهند. الان كه فوتبالم تمام شده، ديگر ترسي ندارم. حرف‌هايم را در خبرورزشي كامل مي‌زنم و كساني كه آن تهمت‌ها را زدند، بايد ثابت كنند.

محسن بازدید : 50 پنجشنبه 21 خرداد 1394 نظرات (3)


شبی که برای آخرین بار ناصر حجازی روی نیمکت استقلال نشست، قرار بود امیرقلعه نویی جای او را بگیرد اما ناگهان همه چیز عوض شد.



نشریه تماشاگران امروز در جدیدترین شماره خود گفت و گویی با علیرضا منصوریان، سرمربی نفت داشته و منصوریان در بخشی از حرف هایش از شبی تاریخی در باشگاه استقلال گفته است. از سال 86 و آخرین ماه هایی که فوتبال بازی کرد. او از شبی گفته که تصمیم مسئولان باشگاه کنار گذاشتن ناصر حجازی شد. این خاطره را بارها تعدادی از اعضای هیات مدیره گفته اند، حتی می گویند قلعه نویی به این خاطر از منصوریان دلخور بوده است. فتح الله زاده هم به تازگی بعد از سال ها درباره اتفاقات آن شب سخن گفته بود اما حالا این بار منصوریان جزئیاتی کامل از آن شب را روایت کرده است. او که می گوید همیشه امیر قلعه نویی را به عنوان کاپیتان و مربی محترم شمرده، از این گفته که چرا آن شب در دفتر فتح الله زاده نگذاشت آنها با برکناری حجازی، قلعه نویی را که از تیم ملی کنار گذاشته شده بود، به تیم بیاورند؛ « در آن مقطع من طیفی بودم که می گفتیم نباید تابوی ناصر حجازی را شکست. او در 3 بازی متوالی برده بود، اما آن شب قرار بود قربانی اش کنند. در شبی که برای ناصرخان این اتفاق افتاد، فقط سه بازیکن با من به باشگاه آمدند. من کاپیتان بودم، در اتوبوس تیم به همه هم گفتم که ناصر حجازی را به ناحق برمی دارند. ما سه برد داشتیم. فجر سپاسی، راه آهن و جام حذفی را برده بودیم. من گفتم کاپیتانم هر کس با من می آید یا علی. دارم می روم از منافع ناصرخان دفاع کنم. وحید طالبلو، پژمان منتظری و پیروز قربانی که یار غار من بود با من آمدند. در اتاق فتح الله زاده دیدم 6بشقاب چیدند، گفتم خب 5نفر اعضای هیئت مدیره مهمان فتح الله زاده هستند. دم در هم آقای امیدوار رضایی را دیدم ، گفتم آقای دکتر تصمیم به جابجایی ناصرخان نگیرید. ایشان هم طیفی بود که واقعا حمایت کرد و اولین نفری هم بود که قبل از سرمربی شدن ناصرخان هم به خانه ایشان رفته بود. او آن شب سرمربی نماند اما باز یک جورهایی حرمتش حفظ شد. ایشان مدیرفنی و رئیس سازمان فوتبال شد. به حاجی فتح الله گفتم اگر شما این آدم را بردارید وجاهتش را زمین می زنید. پیشکسوت ها آسیب می بینند و تیم ما را از بین می برید .»

این چهار نفر از آن تیم ، آنهایی بودند که بعدها و بعد از فوت ناصر حجازی کمتر اسم شان کنار نامش آمد و دیگرانی که آن روز در اتوبوس بودند و سکوت کردند، مدام از حجازی گفتند. منصوریان در این باره می گوید: «بعد ها که ناصر خان مریض شد، خیلی وارث عجیب غریب پیدا کرد. درحالی که خانواده اش وارث مطلق او هستند آتیلا و آتوسا و سعید رمضانی و نازی خانم که خودش یک مدیر بزرگ است.»

علیرضا در بخش های دیگری از این گفت و گو تاکید کرده به قلعه نویی احترام می گذاشته و دلیلش برای دفاع از حجازی، مشکل داشتن با امیر نبوده است. او گفته است:«ناصرخان حجازی را با دبدبه و کبکبه و التماس و درخواست آوردند و شما نمی دانید چه انرژی مثبتی سر تمرینات ما بود. امجدیه هر روز بعدازظهر تکان می خورد ما هم که بازیکن بودیم و داخل زمین بودیم آن شعر را برایش می خواندیم: ای ناصر حجازی... ای گلر طلایی... محبوب ما تاجیایی ...من گفتم این کار را نکنید و حاجی هم تمکین کرد. من فقط برای نگه داشتن حرمت پیشکسون این خواسته را داشتم. بقیه بچه هایی که با من بودند هم همین طور. امیر هم می داند که چقدر برایش احترام قائلم و حتی بعد که آمد برادرانه با هم کار کردیم و تیم را قهرمان جام حذفی کردیم تا من خداحافظی باشکوهی داشته باشم. من فقط آن شب نمی خواستم بگذارم در آن کودتا ، حجازی را خرد کنند.»



برای نظر دادن کلیک کنید

محسن بازدید : 43 چهارشنبه 20 خرداد 1394 نظرات (1)



به گزارش خبرگزاری فارس علیرضا منصوریان پس از اینکه در باشگاه نفت ماندگار شد، اظهار داشت: دوست ندارم پنهانکاری در کار باشد و به باشگاهی که من اعتماد کرد و من را به سطح اول فوتبال ایران معرفی کرد و پس از حضور در تیم ملی به من اعتماد کرد بخواهم آنها را دور بزنم اتفاقاً خیلی راحت آمدم و در جلسه‌ای که با مدیران باشگاه داشتم به آنها اعلام کردم که سه چهار پیشنهاد هم دارم و حتی گفتم با یکی از مسئولان استقلال نشست داشتم و یک نشست جزیی با یک تیم دیگر و دوست دارم در اصول حرفه‌ای این موضوع را بدانید و باید با اجازه شما این اتفاق می‌افتاد.

وی یادآور شد: با این حال در نشست‌هایی که با تیم‌های خواهانم داشتم که با استقلال و دو تیم دیگر بود اینکه از طرف مقابل بخواهد اعلام رضایت یا بسته پیشنهادی باشد و یا توافق نهایی صورت بگیرد، این موضوعات محقق نشد و من مؤظف بودم این مسائل را به رئیس باشگاهم بگویم.

منصوریان گفت: وظیفه داشتم این موضوع را به رئیس باشگاه بگویم و هیچ دروغی در کار نبود اتفاقاً جلسه خوبی با استقلالی‌ها داشتیم اما پس از آن در جلسه‌ای که امروز بود اعلام کردم که این سه چهار پیشنهاد را دارم اما در عین حال بشینیم و برنامه آینده نفت را ببندیم چون نفت تنها نماینده ایران است که چه من باشم و نباشم سال سختی خواهد داشت هرچند سال سختی هم سپری کردیم و اجازه ندادیم خیلی از مشکلات به بیرون درز پیدا کند.

سرمربی نفت تهران افزود: امروز خیلی راحت جلسه گذاشتیم و من بعد از این همه پیشنهادی که داشتم قرار شد بنشینیم پلن آینده را ببندیم بنابراین در یک جلسه دو ساعته به نقطه نظر کلی رسیدیم و در جزئیات هم توافق کردیم. البته تمام مسائل را به مدیریت سپردم چون این اصول حرفه‌ای است و رئیس باشگاه باید بداند با چه کسی در استقلال صحبت کردم.

وی گفت:‌تنها چیزی که برایم جای خوشبختی داشت اینکه سه عزیزی که در جلسه امروز بودند به اندازه‌‌ای از آینده من مراقبت می‌کردند که برایم ارزشمند بود و آنها خیلی حرفه‌ای با من برخورد کرده و با علم به اینکه پیشنهاداتی داشتم امروز با هم به توافق رسیدیم و یک کار حرفه‌ای بود.

منصوریان گفت: من با آنها راحتم و چیز پنهانی ندارم که بخواهم مدیر یا سرپرستم را دور بزنم امروز رو در رو حر‌ف‌هایم را زدیم و من آمدم بگویم چه پیشنهاداتی داشتم اما مهم‌ترین مسئله نفت است و من این موضوعات را به مدیر و سرپرست باشگاه گفتم.

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    دیگر صفحات


    آمار سایت
  • کل مطالب : 550
  • کل نظرات : 38
  • افراد آنلاین : 9
  • تعداد اعضا : 34
  • آی پی امروز : 55
  • آی پی دیروز : 44
  • بازدید امروز : 261
  • باردید دیروز : 166
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 560
  • بازدید ماه : 560
  • بازدید سال : 5,612
  • بازدید کلی : 96,977
  • کدهای اختصاصی
    برنامه بازی ها و نتایج
    سیاه جامگان1 استقلال تهران 2
    استقلال تهران 2ملوان بندر انزلی 0
    استقلال تهران 0ذوب آهن اصفهان 2
    استقلال اهواز 1استقلال تهران 2
    استقلال تهران 2نفت تهران 1
    گسترش فولاد 0 استقلال تهران 2
    استقلال تهران 3راه آهن 3
    پدیده مشهد 1استقلال تهران 1
    استقلال تهران 1استقلال خوزستان1
    سپاهان اصفهان0استقلال تهران 3
    استقلال تهران1پرسپولیس تهران1
    فولاد خوزستان0استقلال تهران2
    استقلال تهران1سایپا البرز1
    تراکتور سازی 0استقلال تهران 0
    استقلال تهران1صبای قـم0