فریدون زندی؛ خداحافظیاش مثل اولین سلامی که به فوتبال ایران داد، پر سر و صدا نبود. سال 1385، در اوج آن فضای سنتی فوتبال و در اوج انتقادات مربیان وطنی، برانکو روی حضور فریدون در تیم ملی پافشاری کرد و سرانجام «آقای خوشتیپ» از راه رسید.
سلامي كه او به فوتبال ايران داد، گوشها را كر كرد. تنها ساعاتي پس از اولين سفر فريدون به تهران، هجوم هوادارانش به هتل آزادي، بازيكنان تيم ملي را سورپرايز كرد؛ اينكه چطور نيامده اينقدر هوادار دارد؟! در لابهلاي بازيكناني كه سالها براي تيم ملي توپ زده بودند و ذرهذره محبوبيت جور كردند، ظهور يكي مثل فريدون زندي، ناخواسته او را سر زبانها انداخت. اين ميزان محبوبيت گاه به او لطمات زيادي زد. نشانه اين لطمات تنها پس از مدت كوتاهي مشخص شد؛ وقتي فريدون با سر تراشيده در اردوي تيم ملي آفتابي شد. مدتها از او خبري نبود و وقتي توسط دايي دعوت شد، همه غافلگير شدند... اينها بخشي از قصههاي زندگي فريدون زندي است؛ او كه هنوز هم محبوبيت زيادي دارد. او كه سرانجام هفته گذشته كفشها را آويخت و براي هميشه از دوران بازيگري خداحافظي كرد. اين خداحافظي آرام و بيصدا بهانهاي شد تا مهمترين اتفاقات زندگي فوتبالي فريدون را مرور كنيم.
نشنيدم مخالفانم در ايران چه ميگفتند
قبل از حضور در تيم ملي. انتشار عكسهايي كه دل هواداران را بدجور برد؛ فريدون با آن چهره فتوژنيك و آن تيپ خاصش. او اينقدر خوشتيپ بود كه هواداران فوتبال در همان نگاه اول، مجذوبش شوند. تصاويري از او در اوج جواني با لباسهايي كه انگار فقط روي تن او مينشست. روزهاي اول حضور فريدون در كايزرسلاترن مصادف شد با روزهايي كه برانكو شديداً به دنبال او بود. سرانجام با كمكهاي محمودرضا فاضلي، فريدون زندي پذيرفت پيراهن تيم ملي را به تن كند. پدر فريدون هم در اين تصميم پسرش بيتأثير نبود و بارها گفت كه دوست دارد پسرش پيراهن تيم ملي را به تن كند. اگر فيلمها را به عقب برگردانيم، آنچه به ذهنمان از آن روزها ميرسد، تصاويري بود مربوط به مصاحبههاي امير قلعهنويي، علي پروين، فرهاد كاظمي و... آنها كه تصويرشان از شبكه خبر پخش ميشد در حالي كه چنين جملاتي به زبان ميآوردند: «براي چي بايد او به ايران بياد؟ اين همه استعداد تو مملكت ما ريخته. واسه چي ميرن از آلمان بازيكن ميارن؟ ما 100 تا مثل اين تو ليگ دسته يك(!) داريم. برانكو استعدادهاي ايران رو ول كرده رفته دنبال چنين بازيكني؟» و هزار تا از همين جملات. در آن زمان اكثر رسانهها اتفاقاً همراه با اين چهرهها بودند و تك و توك رسانهاي به انتقاد از آنها ميپرداخت: «چطور بازيكن دسته اولي ايران را به آلمان هم راه نميدهند؟» فريدون بعدها در اين باره گفت: «راستش اصلاً من اين چيزها را نشنيدم. آن موقع در آلمان بودم و زياد خبري نداشتم. تلويزيون ايران را هم كه نميديدم. كسي هم به من چيزي نميگفت.»
اگر ميشنيدم، نميآمدم!
اين تصوير براي هميشه از فريدون زندي در فوتبال ايران باقي ميماند. اولين تمرينش با مليپوشها؛ سال 2005، قبل از بازي ايران و بحرين در مقدماتي جام جهاني 2006. در روزهايي كه ميگفتند: «اين همه بازيكن تلاش كردهاند و زندي بايد بيايد و بدون تلاش براي تيم ملي بازي كند؟» اما فريدون آمد و استقبال از او هم بسيار گرم بود. خودش در اين باره ميگويد: «رفتار بازيكنان با من خيلي خوب بود، مخصوصاً علي دايي كه از همان روز اول به من كمك زيادي كرد.» اما شايد اگر او حرفهاي منتقدان را قبل از حضورش در ايران ميشنيد، هيچوقت به تيم ملي نميآمد. فريدون ميگويد: «آره، راستش اگر ميشنيدم، ممكن بود نيايم.» اما او آمد و اين تصوير براي هميشه از او در ذهن فوتبال ايران باقي خواهد ماند. زندي راه را براي چهرههايي چون شاپورزاده، دژاگه و قوچاننژاد هم باز كرد تا بتوانند براي تيم ملي بازي كنند.
وقتي ايراني بودنش را اثبات كرد
زندي در آن ماههاي اول حضورش كم و بيش حرفهايي ميشنيد؛ اينكه طرف ايراني نيست، چرا او را آوردهاند تيم ملي؟ خودش ميگويد: «با اينكه چند بازي كردم ولي ميگفتند خارجيام اما ته دلم از خيلي از همين آدمها ايرانيتر بودم.» زندي هنوز هم بعد از 9 سال ميگويد تصميم درستي گرفته و بهترين واكنش را مقابل اين حرفها داشت: «چون هدفم فقط موفقيت با تيم ملي بود. خدا را شكر به جام جهاني هم رفتيم.» شايد فريدون ايراني بودنش را بعدها ثابت كرد، در شب بازي ايران و بحرين. وقتي آن پاس را به محمد نصرتي داد تا گل صعود به جام جهاني 2006 را بزند: «من پاس گل را دادم و نصرتي زد. تا ساعت 2 صبح تو راه بوديم تا برسيم هتل المپيك. بغل استاديوم بود اما كلي طول كشيد. واقعاً شب خوبي بود.»
در بازي با ژاپن فهميدم تصميمم درست بوده
فريدون زندي اولين بار در آزادي مقابل ژاپن به ميدان رفت. مسابقهاي كه در آن 7 هوادار ايران جان خود را از دست دادند. در آن مسابقه فريدون فيكس بود و بازي خوبي هم انجام داد. تيم ملي 2 بر يك موفق شد ژاپن را شكست دهد. فريدون از آن روز به عنوان يكي از بهترين روزهاي تاريخ فوتبال ايران ياد ميكند: «برديم. به من خيلي خوش گذشت. اولين بار آمدم آزادي كه بازي كنم. 120 هزار نفر آمده بودند كه بعد 7 نفر مردند. هنوز اين بازي در ذهنم هست. وحيد دو گل زد و واقعاً يكي از بهترين روزهاي عمرم بود. همان موقع فهميدم تصميم درستي گرفتهام.»
ماجراي دعوت نشدن به تيم ملي دايي
فريدون چند صباحي در تيم علي دايي بود. در مرحله اول مقدماتي جام جهاني زندي معمولاً در تركيب ثابت قرار ميگرفت. بعد از صعود تيم ملي به مرحله نهايي، زندي در بازي با عربستان كه يك-يك مساوي شد، عملكرد خوبي نداشت و پس از آن هم ديگر به تيم ملي دعوت نشد. فريدون در اين باره گفت: «نميدانم چرا دعوت نشدم. من در آن بازي بد كار كردم. دليل دعوت نشدنم را نميدانم ولي از تيم ملي دور شدم. يك جورهايي انگار راحت بودند. ببين، فشاري روي دعوت از من نبود. كسي از من حمايت نميكرد كه چرا مثلاً فريدون خط خورد و ديگر دعوت نشد.»
وقتي فريدون كلهاش را تراشيد!
بعد از جام ملتهاي 2007 اتفاقاً عجيبي در زندگي فريدون زندي افتاد. اتفاقاتي كه باعث شد تا ماهها كسي از او خبري نداشته باشد. فريدون ناگهان سر از ليگ قبرس درآورد. تيمهاي آپولون، المپياكوس، نيكوزيا و الكي لارانكا. تيمهايي كه ايرانيها تازه از آن به بعد با نامشان آشنا شدند. بعد از جدايي امير قلعهنويي از تيم ملي، منصور ابراهيمزاده موقتاً سرمربي تيم ملي شد. او فريدون زندي را به تيم ملي دعوت كرد اما اين بازيكن نيامد و دليلش اين بود: «ديدم هيچ چيز سر جايش نيست. به خاطر همين نيامدم.» اما وقتي علي دايي سرمربي تيم ملي شد و فريدون را در ليست قرار داد، او سرانجام به ايران بازگشت؛ در سال 2008. اين بار فريدون ديگر شباهتي به گذشته نداشت. در كمال تعجب موهايش را تراشيده بود. همان روزها برايش حاشيههاي فراواني ساختند؛ اين هم بيارتباط با ظاهرش نبود. فريدون آن روزها اصلاً علاقهاي به مصاحبه نداشت و رفتارش هم مثل چهرهاش تغيير كرده بود: «من خيلي تغيير نكردم. ولي دوست ندارم مثل قبل باشم. خيلي راحت بودم. مدام ميخنديدم. اين خيلي خوب نبود. الان بين من و همه يك ديوار هست. اين را ميفهمي. (دستش را مقابل صورتش ميگيرد تا منظورش را بفهماند) من قبلاً خيلي خنديدم. با همه دوست شدم اما ديدم كه پشتسر من حرف زدند. اين خوب نبود.» او درباره تغيير چهرهاش هم گفت: «من قبلاً هم دو بار موهايم را كوتاه كرده بودم. اين يك چيز عادي است براي من. ولي كلاً ديگر دوست ندارم همه چيز مثل قبل باشد.» فريدون در آن مصاحبه گلايه فراواني داشت از دلالها كه نگذاشتند به اهدافش برسد.
دلخوري شديد فريدون از افشين قطبي
وقتي افشين قطبي سرمربي تيم ملي شد، فريدون زندي دوباره برگشت. او آمده بود تا دوباره تبديل به بازيكن محبوبي شود اما بين او و قطبي اتفاقات بدي افتاد. ميگفتند سرمربي تيم ملي ضد ستاره است. با ستارهها به مشكل ميخورد. او با نكونام، كريمي، شجاعي و چند بازيكن ديگر هم رابطه خوبي نداشت. فريدون هم نتوانست با قطبي بسازد. در بازيهاي نهايي مقدماتي جام جهاني 2010 كه با حذف ايران همراه شد، قطبي، زندي را بازي نداد. فريدون بعدها گفت: «اصلاً دوست ندارم درباره قطبي حرف بزنم. وقتي در قبرس بودم، قطبي به من زنگ زد. گفت دوباره بيا ولي من گفتم فكرم آزاد نيست اما چند بار زنگ زد تا اينكه آخر سر گفتم ميآيم و براي سه بازي آخر آمدم. او قبل از بازي حرفهايي ميزد و در روز بازي تصميمهاي ديگري ميگرفت. به من ميگفت تو صددرصد بازي ميكني، اما روز بازي ميديدم در تركيب نيستم. اين رفتار او را اصلاً دوست نداشتم. اگر من را نميخواستي، اصلاً چرا زنگ زدي كه بيايم؟» فريدون در اين شرايط ترجيح داد از تيم ملي جدا شود و به جام ملتهاي آسيا هم نرود: «آن موقع من در ليگ قبرس 14 گل زده بودم و آمادگي زيادي داشتم. بيشتر از اين ناراحت بودم كه بازيام نداد. مشكل تيم ملي دقيقاً گلزني بود. ما در 3 بازي 2 گل زديم ولي او، من را بازي نداد. اصلاً يادم نميآيد كه در آن 3 بازي موقعيت زيادي ايجاد كرده باشيم. تمام ناراحتيام اين بود كه در اوج، به من بازي نداد.»
جام جهاني 2006 و وقتي فريدون را جا گذاشتند!
جام جهاني 2006 براي فريدون فوقالعاده نبود. او قبل از بازي دوستانه ايران و كرواسي آسيب ديد و خيليها فكر ميكردند جام جهاني را از دست بدهد: «راستش آن لحظه فكر ميكردم جام جهاني را از دست دادهام و اين تلخترين خاطرهاي است كه از تمام سالهاي حضور در تيم ملي دارم.» فريدون اما به زور پزشكان به جام جهاني رسيد اما آنقدرها آماده نبود؛ درست مثل كريمي، هاشميان و مهدويكيا كه قبل از مسابقات مصدوم بودند و با سلام و صلوات براي بازيها آماده شدند. در آخرين بازي ايران در جام 2006 مقابل آنگولا، دو بازيكن تيم ملي تست دوپينگ دادند، يكي از اين بازيكنان فريدون زندي بود. آن روز اتفاق بدي براي او افتاد چون اتوبوس تيم ملي فريدون را در ورزشگاه جا گذاشت: «خب من بايد نمونه ميدادم و اين كمي طول كشيد. وقتي بيرون آمدم، ديدم اتوبوس تيم ملي رفته است و من را در ورزشگاه جا گذاشتهاند!»
فريدون، قلعهنويي و آن بازي عجيب با كره جنوبي
وقتي برانكو رفت، امير قلعهنويي سرمربي تيم ملي شد؛ كسي كه روزي منتقد سرسخت فريدون زندي بود. در جام ملتها 2007 زندي را همراه با تيم ملي به اين تورنمنت برد و اتفاقاً فريدون ستاره تيم ملي شد. او بازيهاي فوقالعادهاي در مرحله مقدماتي انجام داد و حتي در بازي با چين گلي زد كه مانع شكست ايران شد. كاشته او به چين باعث شد تيم ملي به بازي برگردد و بازي باخته را 2 بر يك و سپس با گل نكونام مساوي كند. فريدون با وجود درخشش در اين مرحله، در بازي حذفي مقابل كرهجنوبي بازي نكرد تا براي خيليها سؤال باشد. او بعد از سالها وقتي با اين سؤال روبهرو شد، پاسخ درستي نداشت: «هنوز دربارهاش فكر ميكنم. من سه بازي خوب بودم ولي آن بازي روي نيمكت نشستم. بعد شنيدم كه گفتند تاكتيكي بوده. ما تا قبل از بازي كره 2-4-4 بازي ميكرديم ولي ناگهان سيستم قبل از بازي 2-5-3 شد. با اين حال ميتوانستم بازي كنم ولي مربي بازيام نداد.» شب قبل از بازي با كره جنوبي، وقتي بزرگان تيم از جمله كريمي و مهدويكيا با قلعهنويي تشكيل جلسه دادند، سرمربي وقت تيم ملي تصميم گرفت تيم را 2-4-4 بازي دهد ولي ناگهان روز مسابقه تاكتيك را عوض كرد تا بازيكنان شگفتزده شوند.
و ناگهان در استقلال ستاره شد
فريدون در استيلآذين نتوانست آنچنان كه بايد موفق باشد. اين تيم به دسته دوم سقوط كرد و او با ناراحتي اين باشگاه را ترك كرد. فريدون از استيلآذين به استقلال رفت و در آنجا احيا شد. در استقلالِ مظلومي، او فوقالعاده درخشيد. با جدايي كرار و مصدوميت تيموريان و جباري، تمام مسئوليت بازيسازي تيم برعهده فريدون افتاد و به ناگهان او تبديل به يك ستاره شد، ستارهاي كه حتي در دربي گل زد و پاس گل داد اما بعد از جدايي مظلومي و حضور قلعهنويي، شرايط براي فريدون تغيير كرد. قلعهنويي ديگر به اندازه مظلومي روي فريدون حساب نميكرد و سرانجام او در ميانههاي راه از استقلال جدا شد و به الاهلي قطر پيوست.
اختلاف لفظي با كروش
درخشش در استقلال باعث شد تا كارلوس كروش قبل از جام جهاني برزيل، فريدون زندي را به تيم ملي دعوت كند اما اين دعوت شدن هم دردسرساز شد. فريدون همراه تيم ملي به تركيه رفت اما در ديدار دوستانه با آلباني روي نيمكت نشست. يك روز پس از اين بازي خبر رسيد كه فريدون زندي اردوي تيم ملي را ترك كرده. خيلي زود هم مصاحبهاي از او منتشر شد كه «پس از حرف زدن با كروش، جاي خودم را به جوانها دادم.» اما بعدها همه فهميدند كه او و كروش درگيري لفظي كوچكي داشتهاند و فريدون رو به مربي گفته است: «من سن و سالي ندارم كه بيايم و روي نيمكت بنشينم. اگر قرار است بازيام ندهي، ميروم.» و كروش هم از زندي خواست تا اردوي تيم ملي را ترك كند.
آن مصدوميت....
فريدون در قطر بسيار موفق بود. با الاهلي از ليگ دسته اول به ليگ برتر رسيد اما در فصل دوم حضورش در اين باشگاه، به بدترين شكل ممكن آسيب ديد. بازيكن حريف پاي خود را مقابل زانوي او قرار داد تا استخوان نازكني پاي چپ فريدون بشكند. فريدون پس از آن مصدوميت سخت، فقط يك جمله را تكرار ميكرد: «من زود از جايم بلند ميشوم و بازي ميكنم.» فريدون چند ماه بعد به دليل مشكلي كه باز هم براي پايش ايجاد شد، جراحي دوم را انجام داد. پس از اين جراحي خيليها ميگفتند او بايد خداحافظي كند. فريدون اما دوباره مبارزه كرد و اتفاقاً توانست تمريناتش را شروع كند. او امسال هم زياد منتظر ماند تا به يك تيم ليگ برتري ملحق شود اما اين اتفاق نيفتاد: «دوست داشتم برگردم ولي كسي به من اعتماد نكرد. فكر كردند من نميتوانم فوتبال بازي كنم... از حالا به بعد به مربيگري فكر ميكنم.»
دليل جدايياش از تيم قطبي اين بود؟
قبل از جام ملتهاي 2011 قطر، فريدون زندي به استيلآذين پيوست. او وقتي از تيم قطبي جدا شد، تصميم گرفت تمام تمركزش را روي اين تيم بگذارد. علي كريمي ستاره آن روزهاي استيلآذين هم در اردوي اتريش، با افشين قطبي دعوايش شد و از تيم ملي كنار كشيد تا به جام ملتها نرود. آن روزها تعدادي از بازيكنان كليدي تيم ملي رابطه بسيار بدي با افشين قطبي داشتند. فريدون ميگويد: «قطبي يك عادتي داشت. هر وقت لژيونرها نبودند با تو يك جور حرف ميزد و وقتي لژيونرها ميآمدند، يك جور ديگر. يعني اصلاً بازيات نميداد. من تصميم گرفتم تمام تمركزم را روي استيلآذين بگذارم تا وضعيتم در باشگاه بهتر شود و به همين خاطر از تيم ملي جدا شدم.»